نمک پرورده. نمک پرورد، نوکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). رجوع به نمک پرورده شود، نمک آلوده. (آنندراج). نمک آلود. به نمک آغشته: دل است اینکه زخمش نمک پرور است دل است اینکه زهرش پر از شکّر است. ظهوری (از آنندراج)
نمک پرورده. نمک پرورد، نوکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). رجوع به نمک پرورده شود، نمک آلوده. (آنندراج). نمک آلود. به نمک آغشته: دل است اینکه زخمش نمک پرور است دل است اینکه زهرش پر از شکّر است. ظهوری (از آنندراج)
شکم پرست. شکم بنده. (آنندراج). مبطان. بطن. (یادداشت مؤلف) : بوالهوس را زآن لب شیرین نظر بر نشئه نیست این شکم پرور برای نقل صهبا می خورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به مترادفات کلمه شود، شهوت پرست. نفس پرور. عیاش. (ناظم الاطباء)
شکم پرست. شکم بنده. (آنندراج). مبطان. بطن. (یادداشت مؤلف) : بوالهوس را زآن لب شیرین نظر بر نشئه نیست این شکم پرور برای نقل صهبا می خورد. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به مترادفات کلمه شود، شهوت پرست. نفس پرور. عیاش. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک، در 18هزارگزی شمال شرقی آستانه واقع است و 2232 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و کشمش و چغندر قند و بادام، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک، در 18هزارگزی شمال شرقی آستانه واقع است و 2232 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و کشمش و چغندر قند و بادام، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
پرورندۀ ملک. آباد و پررونق کننده مملکت. آنکه موجب ترقی و تعالی مملکت است: راست گویی خسرو عادل جلال ملت است ازپی توقیع، کلک ملک پرور در بنان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 426). ملک از تو فخرگستر و داد از تو شادکام فخر از تو ملک پرورو دین از تو شادمان. عثمان مختاری (ایضاً ص 457). ملک جهان رسید ز جد و پدر به او زین روی همچو جد و پدر ملک پرور است. امیرمعزی. ای ملک پروری که نیارند زد همی پیش سخاو رای تو دم ابر و آفتاب. امیرمعزی. همیشه کینه کش وملک پرور است و که دید که کینه کش بود و ملک پرور آتش و آب. امیرمعزی. ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم. سوزنی. ژالۀ نعمت از هوای سخا بانوی ملک پرور افشانده ست. خاقانی. هست اتابک، مصطفی تأیید و اسکندرخصال کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند. خاقانی. هلال حلقه شود روز عید در میدان به پیش رمح فلک سای و ملک پرور او. ظهیرفاریابی. پادشاه را هفت وزیر شایسته بود، هر یک کامل و عاقل و ناصح و فاضل و ملک پرور. (سندبادنامه ص 78). امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح به رای انور ملک پرور عدل گستر. (سندبادنامه ص 274). در عهد وزیر ملک پرور خورشید جلال چرخ مسند. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان ص 134)
پرورندۀ ملک. آباد و پررونق کننده مملکت. آنکه موجب ترقی و تعالی مملکت است: راست گویی خسرو عادل جلال ملت است ازپی توقیع، کلک ملک پرور در بنان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 426). ملک از تو فخرگستر و داد از تو شادکام فخر از تو ملک پرورو دین از تو شادمان. عثمان مختاری (ایضاً ص 457). ملک جهان رسید ز جد و پدر به او زین روی همچو جد و پدر ملک پرور است. امیرمعزی. ای ملک پروری که نیارند زد همی پیش سخاو رای تو دم ابر و آفتاب. امیرمعزی. همیشه کینه کش وملک پرور است و که دید که کینه کش بود و ملک پرور آتش و آب. امیرمعزی. ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم. سوزنی. ژالۀ نعمت از هوای سخا بانوی ملک پرور افشانده ست. خاقانی. هست اتابک، مصطفی تأیید و اسکندرخصال کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند. خاقانی. هلال حلقه شود روز عید در میدان به پیش رمح فلک سای و ملک پرور او. ظهیرفاریابی. پادشاه را هفت وزیر شایسته بود، هر یک کامل و عاقل و ناصح و فاضل و ملک پرور. (سندبادنامه ص 78). امثلۀ قضا بر موجب رضای او موشح به رای انور ملک پرور عدل گستر. (سندبادنامه ص 274). در عهد وزیر ملک پرور خورشید جلال چرخ مسند. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان ص 134)
نمک سود. (یادداشت مؤلف). نمک آلود. به نمک آغشته. در نمک خوابانده، با نعمت اوبالیده و قوت گرفته. (یادداشت مؤلف). نمک پرور. کسی که با خرج دیگری پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء)
نمک سود. (یادداشت مؤلف). نمک آلود. به نمک آغشته. در نمک خوابانده، با نعمت اوبالیده و قوت گرفته. (یادداشت مؤلف). نمک پرور. کسی که با خرج دیگری پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء)